پاورقی : . 1 تكوير / . 5
میشود ، يك هستی ای است ، پشت سرش هم نيستی و هيچ ارتباطی هم ميان
اين موجود و يك موجود ديگری نيست كه بگوييم اين موجود آفريده شده برای
موجود ديگری كه آن میتواند باقی بماند ، اين عبث است .
اين طور تقرير كردهاند كه مفاد اين آيات اين است كه خلقت برای
بازگشت به پروردگار است ، اشياء آفريده شدهاند و آمدهاند در اين عالم
برای اينكه بازگردند به سوی پروردگار و برای اينكه به ابديت بپيوندند و
برای اينكه هيچ وقت فانی نشوند ، منتها بايد قائل شويم كه تمام عالم به
سوی ابديت میرود و هيچ چيزی فانی نمیشود و همه فناها نسبی است و همه
اشياء و از جمله انسانها همان طور كه از بعضی آيات قرآن استنباط میشود
به نحوی به سوی پروردگار بازگشت میكنند . اشياء آفريده شدهاند كه كمال
خودشان را در اين عالم طی كنند ، و پيمودن راه كمالشان همان و ملحق شدن
به خداوند همان و باقی بودن به بقای خداوند همان . پس در اين آيه [
مؤمنون / 115 ] میخواهد نفی نيستی بكند . نفی عبث كردن نفی نيستی است ،
اشعار به اين است كه عبث نيست يعنی نيستی نيست ، باطل نيست يعنی
نيستی نيست ، هر چه هست حق است ، يعنی هر چه هست هستی است و بقاء و
دوام است برای همه ما .
بعضی هم برای موجودات ديگر به اين شكل میگويند كه لازم نيست ما قائل
شويم و حتی از قرآن هم شايد نتوانيم استنباط كنيم كه هيچ چيزی نيست
نمیشود و همه چيز به سوی پروردگار باز میگردد . مقصود [ از موجودی كه
نيست نمیشود ] انسان و احيانا حيوانات است ( اگر " « و اذا الوحوش
حشرت » " ( 1 ) مقصود و حوش و حيوانات باشد ) ، اينها به سوی
پروردگار باز میگردند ولی اينها زبده موجوداتند ، يعنی در آن پيوستگی ای
كه ميان نظام كلی عالم هست ، حركات اين نظام منتهی میشود به اين
موجودات و اينها غايت خلقت و برای هميشه باقی هستند .
بنابر اين ، بقاء و ابديت انسان توجيه كننده خلقت انسان ، و خود
انسان توجيه كننده خلقت ساير موجودات عالم است . پس هيچ چيز عبث
نيست ، چون هر چيزی برای يك حكمتی و فايدهای در نظر گرفته شده است و
آخرين فايدهها و اثرها كه سر به ابديت و بقاء و هميشگی میزند انسان است
. حالا لازم نيست بگوييم
پاورقی : . 1 تكوير / . 5 |