هر وقت در قرآن كلمه " خلق " را نام می‏برد نظر به ايجاد تدريجی اشياء
دارد : خداوند آسمان و زمين را در شش روز حالا مقصود از شش روز هر چه‏
می‏خواهد باشد خلق كرده است . خدا آن كسی است كه نطفه را در رحم به‏
صورت علقه در آورد ، علقه را به صورت مضغه در آورد ، آنوقت مضغه را
استخوانها كرد ، بعد استخوانها را چنين كرد . هر جا كلمه " خلق " در
قرآن گفته می‏شود ، عنايت به وجود تدريجی اشياء است ، يعنی اشياء از آن‏
جهت كه به علل زمانی و علل مكانی خودشان ارتباط دارند . وقتی " امر "
گفته می‏شود توجهی هست به وجود دفعی ، آنجا كه می‏رسد ديگر صحبت تدريج در
كار نيست : " « انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون »" ( 1
) امر پروردگار اين است : چيزی را بخواهد اراده كند و بگويد " كن " (
2 ) باش ! هست . يا : " « و ما امرنا الا واحدش كلمح بالبصر »" ( 3 )
امر ما جز يكی بيشتر نيست . وقتی می‏خواهند يك چيزی را كم زمان‏تر يا
بی‏زمان‏تر [ از هر زمانی معرفی كنند می‏گويند ] چشم بهم زدن . ظاهرا " لمح‏
" همان بهم زدن چشم است ، يعنی ديگر تدريج و وقت و زمان و اين جور
چيزها در آن نيست .
در يك آيه قرآن هم هست : " « الا له الخلق و الامر »" ( 4 ) هم خلق‏
از آن اوست و هم امر . آقايان اين طور استنباط می‏كنند : در قرآن هر جا
كه كلمه " امر " آمده و امر را به خدا نسبت داده است ( امر خدا ) ،
اگر گفت يك چيزی امر خداست ، يعنی يك وجودی است غير تدريجی و غير
زمانی ، " خلق " نيست ، " امر " است . شما از روح سؤال كرديد ، روح‏
از خلق خدا نيست ، از جنس امر خداست نه از جنس خلق خدا . اين طور
معنی می‏كنند : " « يسئلونك عن الروح قل الروح من ( 5 ) امر ربی » "
بگو روح از جنس امر پروردگار است نه از جنس خلق پروردگار . آسمان از
جنس خلق پروردگار است ، زمين از جنس خلق پروردگار است ، كوه و دريا
از جنس خلق پروردگار است ولی روح از جنس امر پروردگار است ، از جنس‏
آن است كه : " « و ما امرنا الا واحدش كلمح بالبصر »" ، از جنس آن‏
است كه : " « انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون »" ، از
آن كه خواستنش عين وجود و

پاورقی :
. 1 يس / . 82
. 2 همان " كن " گفتن [ فعل خداوند است ] ، همان طور كه حضرت امير
( عليه السلام ) فرمود : " قوله فعله » " قول خداوند همان نفس فعل‏
خداوند است .
. 3 قمر / . 50
. 4 اعراف / . 54
. 5 " من " را " من " جنس می‏گيرند .