خود قرآن " برزخ " ناميده است . و همان طور كه در جلسات پيش گفتيم ،
اين مطلب را به هيچ وجه نمی‏شود انكار كرد كه قرآن نمی‏خواهد بگويد انسان‏
وقتی مرد ، بكلی فاقد شخصيت و هويت و ادراك و شعور و همه چيز [ می‏شود
] كه نه متلذذ است و نه معذب ، هست و هست تا وقتی كه در ميليونها سال‏
يا ميلياردها سال بعد قيامت می‏آيد ، آن وقت از نو زنده می‏شود و در اين‏
فاصله واقعا مرده مرده است ، نه ، اين را قائل نيست . پس گفتند قرآن‏
دو مطلب را بيان كرده : از يك طرف حيات انسان بعد از مردن تا قيامت‏
، و از طرف ديگر زنده شدن جسم متلاشی شده انسان در قيامت . آنگاه‏
گفته‏اند قرآن نگفته عود ارواح به اجساد ، پس جمع ميان ايندو لابد بايد
اين طور باشد ( اين ديگر استنباط بوده ) ، لابد قرآن كه از اين طرف‏
می‏گويد شما نمی‏ميريد و هستيد تا قيامت و در عالم برزخ زنده هستيد ، و از
آن طرف می‏گويد در قيامت تمام دنيا دگرگون می‏شود ، و می‏گويد از قبرها
بيرون می‏آييد ، با همين بدن كار دارد . از طرفی به يك موجود زنده‏ای به‏
نام روح حالا اسم آن را هر چه می‏خواهيد بگذاريد در فاصله مردن تا قيامت‏
قائل است ، و از طرف ديگر می‏گويد همين بدن متلاشی شده دو مرتبه زنده‏
می‏شود . هر كسی كه دو نفر نمی‏شود ، روحش جدا باشد ، بدنش جدا . اين طور
گفته‏اند : پس لابد منظور قرآن اين است كه روح به جسم عود می‏كند . كلمه‏
معاد از اين " لابد " پيدا شده است . البته چون " لابد " استنباط است‏
، هيچ دليلی ندارد كه ما الزاما قائل به آن شويم .
حال اگر ما يك راه توجيهی پيدا كرديم كه يكی از مشكلترين مسائل در
باب معاد همين است كه از طرفی قائل باشيم كه روح انسان بعد از مردن‏
نمی‏ميرد و تا قيامت متنعم يا معذب است ، و از طرف ديگر اين بدن زنده‏
می‏شود بدون اينكه مفهوم عود روح به بدنی در كار باشد ، اصلا مشكل حل شده و
سؤالی باقی نمی‏ماند . اگر نتوانستيم حل كنيم ، اين سؤال بالاخره لا ينحل‏
باقی است .
ما مطلبی را كه بعد می‏خواستيم بگوييم ، حالا بالاشاره عرض می‏كنيم . ممكن‏
است ما يك حرفی بزنيم ( كه خود آن را هم از قرآن گرفته‏ايم ) كه هم آن‏
مطلب درست باشد ، هم اين مطلب و هم هيچ نيازی نداشته باشيم بگوييم عود
ارواح به اجساد . آيا نمی‏شود اين طور گفت كه از نظر قرآن ، لا اقل‏
انسانها ( 1 ) كه می‏ميرند ، قبض می‏شوند ،

پاورقی :
. 1 چه می‏دانيم ؟ شايد حيوانها هم همين طور باشند .